برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 17
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 28
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 22
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 38
تا بود غصه های مرا دید و دم نزد
وقتی که رفت هم دلِ ما را به هم نزد
بعضی چقدر - از همه دنیا بریده اند -
یک بار هم کنارِ نگاری قدم نزد
آخر چگونه می شود از زندگی گذشت
بی آنکه حرفِ ساده ای از مرگ هم نزد
لیلای من هم اوست که مجنون نداشته
خاکسترم نمود ولی آتشم نزد...
چشمه ی چشمهایش...برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 38
آیینهای از رنگ چشمانت سخن گفت
وقتی صدایت را کسی در گوش من گفت
با کام تلخم نیمه شب شعری نوشتم
اما تمام شعر را شیرین دهن گفت
خاکم کنید و عشق را از من نگیرید
این جمله را دیوانهای با گورکن گفت
نیم از وجودم زخمی و نیمی به آغوش
با غم چگونه مرد را باید به زن گفت؟!...
هر جا که رسمی از جنون باشد دلم هست
عریانی ما را غریبی بی کفن گفت
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 34
شنبه 24 شهریورماه سال 1397
جسم مرا به خاک محبت سرشتهای
جان دادهای به من که بگویم حسین(ع) جان
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 35
خستگی های مرا با خستگی در کردهاند
چشمهایی که وجودم را مقدّر کردهاند
بوی هجران تو را هر کس شنید از صحبتم
بیمحابا گفت: کامش را معطر کردهاند
ما که بی یاریم اما دل اگر یاری کند
میتوان فهمید روزی را که «آخر» کردهاند
سقف پراوزِ کسی از چشم یارش بیش نیست
بال ها را تا بگویی چشم پرپر کردهاند
با خودم میگویم ای جان رنجهایت جمله اوست
زخمهای پیکرم را زود باور کردهاند
چشمه ی چشمهایش...برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 34
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 28
برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 18