چشمه ی چشمهایش

ساخت وبلاگ
هر شب چنان به چشم تمنا گریستم با این دو رود قدّ دو دریا گریستم آیینه‌ام به یاد ندارد به جز تو رااز بس که زُل زدم به تماشا گریستمگفتی به سیلِ اشکِ خودت غرق می‌شویحرفت نشست بر دلم اما گریستمپیراهنی که ب چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت: 3:54

لیلی و مجنون... همین افسانه می‌آید به ماشمع می‌آید به ما، پروانه می‌آید به ماآنقدر حالی به حالی زخم از خود خورده‌ایمبیشتر یک آدم دیوانه می‌آید به ماهیچ جایی نیست خالی از خیال‌آباد اولاجرم این گوشه‌ی و چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت: 3:54

آن‌قَدَر غم داده است و آن‌قَدَر غم می‌دهدلحظه لحظه عمرمان طعم محرّم می‌دهدآنکه اول بار زخمش خوب بر جانم نشستخوب می‌دانم خودش یک روز مرهم می‌دهدجز نگاهش را نمی‌خواهم از این دنیای پوچآن نگاهی که تماشای چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت: 3:54

دوستی را دیدم که از شبکه‌ی اجتماعی گوگل پلاس هم را می‌شناختیم. گفت پلاس در حال تعطیلی است، البته این را هم گفت که خیلی قبل‌تر به اینستاگرام و توییتر کوچیده؛ آلترناتیو بلاهت هم قاعدتا چیزی درهمان وزن و چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1398 ساعت: 1:52

تا بود غصه های مرا دید و دم نزد
وقتی که رفت هم دلِ ما را به هم نزد

بعضی چقدر - از همه دنیا بریده اند -
یک بار هم کنارِ نگاری قدم نزد

سیگار هم نداشت... غزل هم نمی نوشت...
بر جوهرِ پیاله ی غربت قلم نزد

آخر چگونه می شود از زندگی گذشت
بی آنکه حرفِ ساده ای از مرگ هم نزد

لیلای من هم اوست که مجنون نداشته

خاکسترم نمود ولی آتشم نزد...

چشمه ی چشمهایش...
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1398 ساعت: 1:52

آیینه‌ای از رنگ چشمانت سخن گفت
وقتی صدایت را کسی در گوش من گفت

با کام تلخم نیمه شب شعری نوشتم
اما تمام شعر را شیرین دهن گفت

خاکم کنید و عشق را از من نگیرید
این جمله را دیوانه‌ای با گورکن گفت

نیم از وجودم زخمی و نیمی به آغوش
با غم چگونه مرد را باید به زن گفت؟!...

هر جا که رسمی از جنون باشد دلم هست
عریانی ما را غریبی بی کفن گفت

چشمه ی چشمهایش...
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 11 فروردين 1398 ساعت: 1:52

شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1397

جسم مرا ز عشق و ز تربت سرشته‌اند

جسم مرا به خاک محبت سرشته‌ای

جان  داده‌ای به من که بگویم حسین(ع) جان

چشمه ی چشمهایش...
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 35 تاريخ : شنبه 6 بهمن 1397 ساعت: 23:18

خستگی های مرا با خستگی در کرده‌اند

چشم‌هایی که وجودم را مقدّر کرده‌اند

بوی هجران تو را هر کس شنید از صحبتم

بی‌محابا گفت: کامش را معطر کرده‌اند

ما که بی یاریم اما دل اگر یاری کند

می‌توان فهمید روزی را که «آخر» کرده‌اند

سقف پراوزِ کسی از چشم یارش بیش نیست

بال ها را تا بگویی چشم پرپر کرده‌اند

با خودم می‌گویم ای جان رنج‌هایت جمله اوست

زخم‌های پیکرم  را زود باور کرده‌اند

چشمه ی چشمهایش...
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 34 تاريخ : شنبه 6 بهمن 1397 ساعت: 23:18

دلت را صاف کن. آیینه شو. آیینه می‌ماندتمام دهر می‌پوسد. دل بی‌کینه می‌ماندرها کن شادی پوشالی ده روزه دوران رابه غم مانوس شو. غم تا ابد در سینه می‌ماندمپرس از ناله ها و گریه های آدمی تنهانخواهد سرد شد داغی که از دیرینه می‌ماندکدام از لحظه‌های عمر را در خاطرت داری؟چه حسی جز غروبِ خسته‌ی آدینه می‌ماند؟تو هم روزی ازین‌جا می‌روی شاید که فهمیدیچه مکری داشت دنیا با همین تلقینِ [می‌ماند] چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 18:26

آشفته‌ای که جز تو تکلّم نمی‌کند آیینه‌ای که بی تو تبسم نمی‌کند عاشق کمانِ تیرِ غم و رنجه‌ی خود استحیرانِ این نشانه هدف گم نمی‌کندهرکس که وعده‌اش به قرارِ محبتی‌ست در راهِ عشق تکیه به مردم نمی‌کند آنکس که تا مقام‌ِ تحیّر رسیده است در بابِ هیچ چیز تحکّم نمی‌کند خاموشم از رهاییِ دریای بوالعجب یک برکه‌ی جدا که تلاطم نمی‌کند... چشمه ی چشمهایش...ادامه مطلب
ما را در سایت چشمه ی چشمهایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : echeshmeye-chashmhayashb بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 18:26